شبانه |
|||
دو شنبه 10 مهر 1391برچسب:, :: 1:17 :: نويسنده : رضا قربانی
ای نگاهت نخی از مخمل واز ابریشم..... چند وقتیست که شبها به تو می اندیشم به نفش های تو در سایه سنگین سکوت به سخن های تو با لحجه شیرین سکوت شبحی چند شبی آفت جانم شده است اول اسم کسی ورد زبانم شده است در من انگار کسی در پی انکار من است یک نفر متل خودم عاشق دیدار من است آی بیرنگ تر از آینه......یک لحظه بایست راستی......این شبح هر شبه تصویر تو نیست؟؟؟ اگر این حادته هر شبه تقصیر تو نیست.... پس چرا رنگ تو و آینه این قدر یکیست؟ حتم دارم که تویی آن شبح آینه پوش عاشقی جرم قشنگیست به انکار مکوش آری آن سایه که شب آفت جانم شده بود.. وان الفبا که همه ورد زبانم شده بود اینک از پشت دل آینه پیدا شده است وتماشاگه آن خیل تماشا شده است آن الفبای دبستانی دلخواه تویی عشق من آن شبح شاد شبانگاه تویی نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]()
![]() ![]() نويسندگان |
|||
![]() |